ای چشـم های خیـــــره در آرزوی دیــدار
دیریست مانده بر جای ته کامهای سیگار
اما هنــوز در دور حتـی سراب هم نیست
تا لحظه ای بیـــابـــــم آرامشی از این کار
مانـدم دوباره خیـــــــــــــره در راه تا بیاید
روز و شبــم یکی شد در سرزمین اسرار
ابـــر سیــاه زخمی غـرید بر ســـــــر من
برخیز ای شکسته ، ای مانده در غم یار
ماندم دو باره مثل دیروزهای امروز
تا بشکنم دوباره آئینـه مثل هر بار
ای کاش رفتـه بــودی از آسمان ذهنم
دیری است مانده ام من در آرزوی دیدار
گل کردی و همیشه در ذهن من شکفتی
برگرد تا همیشه غـــــــــــم را ز شانه بردار
فرهاد مرادی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 800
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0